چند روزی ست که ماجرای #برومند_نجفی محیطبانی که مقابل دادگاه بر اثر تیراندازی توسط پدر مقتول از دنیا رفت، ذهن مرا سخت مشغول کرده است.
عدهای دلیل قتل را صدور حکم قصاص به اتهام “قتل عمد” برای محیطبان میدانند،
چرا که دلیل بر رفتار گستاخانهی پدر مقتول شده است.
عدهای ترور محیطبان را با مرگ محیط زیست به دلیل مدیریتهای اشتباه گره زده اند.
عدهای آمار کشتگان راه حفاظت از محیط زیست در ایران را با آمریکا و کشورهای دیگر مقایسه کرده اند.
بسیاری از نقدهای متفاوت را در این چند روز مرور کردم
اما من در تمام این مدت از بعد دیگری به این حادثه نگریستم.
یک قدم به عقب برویم، یک جامعه شناس ایتالیایی مغز انسان را به دو بخش تقسیم میکند و مغز را مانند یک تنگ میداند که بخشی از آن رسوبات است و بخش دیگر آب
به اندازه ای که سن فرد افزایش پیدا میکند، این رسوبات عمیق تر و سخت تر میشوند و هر لحظه امکان دارد بر اثر یک تکان بخشی از این رسوبات به سطح بیایند،
چیزی که میتوان آنرا “تحجر” نامید.
مساله برای پدر مقتول، پایمال نشدن خون پسر از دست رفته است،
پدری که تمام عمر با واژههایی مثل غیرت و افکار متعصبانه رشد کرده و حال که بر حسب اتفاق ماجرایی سر راهش قرار گرفته،
مرگ پسر که در پی آن فوت همسر نیز اتفاق میافتد.
او مانده بدون پسر و همسر با یک قبیله و واژگانی مثل سرافکندگی یا سربلندی در پی انتقام.
پدر این تصمیم را گرفته که این محیطبان را بکشد تا بتواند جلوی اقوام بتواند سرش را بالا بگیرد و انتقام خود را از کسی بگیرد که حتی مقتول را نمیشناختهاست و صرفا در پی انجام وظیفه خود بوده است.
در تمام این سالها با وجود نقدهای مختلف و متشنج شدن افکار عمومی، این قتلهای ناموسی کاهش نیافتهاست،
چرا؟ تا کجا قرار است پیش برود؟
چرا در یک جامعه بخشش باعث سرافکندگی میشود؟
چرا گرفتن انتقام تشویق دارد؟
کاش از کودکی به ما میآموختند که وقتی انتقام میگیریم با دشمن خود برابر میشویم و وقتی میبخشیم خودرا به مقامی بالاتر از او رساندهایم.
بخشش از بارز ترین صفات ذات الهی است و در فرهنگ دینی و ملی ما بر آن تاکید شده است.
خداوند متعال در آیهی ۸۵ سوره حجر به پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ» به طریق نیکو گذشت کن.
چرا به ما گذشت کردن را یاد ندادند؟
چرا به ما یاد ندادند که اول خودمان را ببخشیم، ببخشیم و دوست داشته باشیم
که آن بخشش سرچشمهای میشود برای رویش جوانههای عشق،
عشقی که زخمهای مارا درمان میکند
عشقی که مانند مرحم بر دل مجروح مینشیند،
وقتی از بخشیدن خود شروع کنیم و بخشیدن را یاد بگیریم دلمان را به منبع عظیم لطف خدا گره زدهایم.
کاش به ما یاد میدادند که تا وقتی نبخشیدهایم انرژی درونی وجودمان، تمام فکر و ذهنمان صرف آن حوادثی که به ما ضربه زدهاند میشود و گویی یک نیرویی از بیرون همچنان روح مارا زخم میزند
کاش به ما یاد میدادند ببخشیم تا بر اساس آن بخشش جایگاه خود را اول در جهان هستی و درون خودمان و سپس در قبیله و طایفه بالا ببریم،
کاش یاد میدادند که با بخشش میتوانیم در روح زندگی جاری شویم چرا که انتقام و نبخشیدن مانند آبی که سکون دارد، زلالی وجود مارا به گند میکشد
اما افسوس
افسوس که هیچ کداممان نیاموختیم
هیچ کداممان برای گذشتن تشویق نشدیم
نه تنها به ما گذشت کردن را یاد ندادند، بلکه رفتار در برابر گذشت را نیز نیاموختهایم، چرا که اگر فردی از حق قطعی خود گذشت کند، خود مورد تمسخر قرار میگیرد
چند روز پیش بخشی از یک فیلم را دیدم که در آن پسری از دعوا کردن در خیابان اجتناب کرده بود، در تمام طول فیلم او را با کلماتی مثل “بزدل” و “ترسو” و دیگر کلمات با این بار معنایی مورد حمله قرار میدادند،
مثالهایی از این قسم در جامعه کم نیست و متاسفانه افرادی که گذشت را بر انتقام ترجیح میدهند مورد نقد بی رحمانه جامعه قرار میگیرند.